شفیعی کدکنی: تنها پاسدار فرهنگ ایرانی در یک قرن اخیر، ایرج افشار بود + فیلم فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (۱۷ و ۱۸ مهر ماه ۱۴۰۴) + خلاصه داستان و زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴ کارگردان «پدرخوانده» اولین فیلم ایتالیایی زبانش را می سازد فراخوان جشنواره هنر‌های شهری مشهد ۱۴۰۵ منتشر شد نسرین بابایی: سریال «شغال» برای من یک تجربه عمیق انسانی بود نگاهی به قسمت جدید «اکنون» | بازگشت جنجالی مجتبی شکوری معرفی برگزیدگان جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان برد پیت و جورج کلونی با یک فیلم طنز به سینما می‌آیند تغییر رئیس سازمان سینمایی تکذیب شد «بچه مردم» برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره کودک و نوجوان شد فتوکال مهمانان ویژه جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان | از عمو پورنگ تا سامان احتشامی محمد کاسبی در بیمارستان بستری شد + علت کتابی با آموزه‌های رهبری برای کودکان منتشر شد پژمان جمشیدی با «شاخ» به سینما می‌آید + عکس «رویای آمریکایی» آماده نمایش شد طرح بلیت نیم‌بهای «یوز» موفق عمل کرد | فروش میلیاردی در روز نخست اعتراضی سینمایی به جنگ در فیلم «ما» گریم دامبلدور در سریال «هری پاتر» لو رفت + عکس
سرخط خبرها

کانون پرورش فکری را تعطیل نکنید | آواز مرغک آن، فریاد شادمانی

  • کد خبر: ۱۲۵۴۴۶
  • ۲۲ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۲:۴۲
کانون پرورش فکری را تعطیل نکنید | آواز مرغک آن، فریاد شادمانی
حمید مداحی - فعال رسانه
حمید مداحی
نویسنده حمید مداحی

اوائل دهه هفتاد به‌واسطه کودکی پای ثابت پارک کودک سه راه کاشانی بودم؛ از صبح که بیدار می‌شدم با خواهر بزرگترم می‌رفتیم آن‌جا. من مشغول شیطنت و بازی‌های کودکانه و آویزان‌شدن از تاب و سرسره ها می‌شدم و خواهرم به کانون پرورش فکری می‌رفت و مدت بازی من را آن‌جا سر می‌کرد.

ساختمان کانون با آن نرده‌های سبز رنگ، درست مشرف به محوطه وسایل بازی پارک بود، چند باری به‌بهانه پیدا کردن خواهرم به کانون سرک کشیده بودم. فضایی پر از قفسه با کتاب های رنگارنگ.

کمی که بزرگتر شدم و خواندن و نوشتن یاد گرفتم، کم‌کم پایم به کانون باز شد، طوری که دیگر وسایل بازی پارک همه دنیای کودکانه من نبود و کتاب‌ داستان و برنامه‌های کانون جای آن‌ها را گرفت؛ سفالگری، قصه‌نویسی، داستان‌خوانی جمعی، اردو و کلاس‌های سرود و روزنامه دیواری بخش بزرگی از زندگی کودکانه من بود. هنوز هم اگر زیر و روی خانه پدری را بگردم، می‌توانم کتاب داستان‌های دست‌نویس آن دوران و سفال‌های کج‌و‌کوله‌ای که آن‌زمان ساختم را پیدا کنم.

این‌قدر پای ثابت کانون بودم که خانم خائفی(مربی کانون) به من مسئولیت ثبت تاریخ روی کارت‌ کتاب‌ها را داده بود تا حداقل باری از دوش تعداد محدود مربیان کانون برداشته شود. این اعطای مسئولیت برای من حکم وظیفه‌ای بزرگ و جذاب را داشت که مدت‌ها به آن افتخار می‌کردم.

خاطرم هست حدود سال ۷۴ بود که در مسابقه روزنامه دیواری کانون با سه چهار نفر از هم‌کانونی‌ها شرکت کردیم و روزنامه دیواری ما با موضوع آلودگی هوا رتبه برتر کشوری را گرفت. روز دریافت جایزه -که نمی‌دانم کدام مقام مسئول آمده بود- برنامه اجرای سرود هم داشتیم:

در جای جای ایران، هرجا قدم گذاری
یک خانه است که آن را بسیار دوست داری

این خانه، خانه ماست، کانون مهربانی
آواز مرغک آن، فریاد شادمانی

شعر خدا در اینجا آواز کودکان است
ایمان نوجوانان سرفصل داستان است

کانون پرورش در جمهوری اسلامی
یک خانه امید است، بر خانه‌مان سلامی

شروع علاقه من به کار رسانه از همین نقطه و در سن ۹ سالگی بود و در دوران دبیرستان و دانشگاه تکمیل شد.

حالا بعد از گذشت بیست‌و‌چندسال از آن‌روزها و در‌حالی‌که چند روز پیش در خیالات خودم، منتظر بودم تا دخترم به سن مدرسه برسد و او را در کانون ثبت نام کنم، خبر احتمال تعطیلی این خانه امید را شنیدم. شاید این روزهای کانون به رونقش در دهه هفتاد نباشد، اما از دست دادن مکانی فرهنگی برای کودکان جای تاسف فراوان دارد.

آقایان مسئول کشور صدها و شاید هزاران پروژه ضررده در این کشور وجود دارد لطفا بی‌خیال نگرانی برای ضرردهی این نهاد فرهنگی کشور شوید و بگذارید این اندک روزنه امید کودکان این سرزمین باقی بماند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->